جای پای لب های آبی
این چند روز واقعا درگیر کار و طرح زدن و درس بودم
و دارم تلاش میکنم
2 روز پیش رفتم بلاخره یه لپتاپ اپل خریدم
کار کردن باهاش واقعاسخته و البته اینم بگم که از روزی که خریدمش گذاشتمش توی جعبه ش و از لپتاپ قدیمیَم استفاده میکنم
امروز دیگه باید یه طرح بزنم و ایمیل کنم چون این چند روز حتی یک طرح رو هم ایمیل نکردم فقط بهش فکر کردم و طرح اولیه رو روی کاغذ میاوردم
من دیگه برم باید درس بخونم و طرح بزنم
فعلا بای
این بیکاری و استراحت ما هم دقیقا دو روز بیشتر دووم نیاورد
چون فردا ساعت ۸ صبح کلاس دارم،
طرح ها رو باید ادیت کنم
همه رو وارد کنم و یکم تخصصی تر روشون کار کنم
بعد هم باید اسکنش کنم و تقویر اسکن شده رو با فتوشاپ بازسازی کنم
و این یعنی یه عالمه کار...
این روزا کسی که واقعا میتونه امیدوارم کنه دکتر قهرمانیه
وقتی بهم گفت من کمکت میکنم بورسیه ی آمریکا بگیری پس حتما میتونه...
من برم دیگه
میخوام بخوابم ساعت ۱۲ شد
شب بخیر
"امشب" درد نداشت
من به این روز فکر میکردم
من آدم فراموشکاری هستم
ولی هر چیزی رو فراموش نمیکنم
گاهی وقتا به امروز فکر میکردم
به امروز که میدونستم چه روزیه
به درد
به اینکه لحظه لحظه هام از استرس پر میشه
به اینکه بتونم بی پروا حرف بزنم
و بلاخره حرف زدم
قبل از تموم شدن این روز من حرفمو زدم
۲-۳ جمله ای که بعد از این همه مدت رنگ درد نداشت
این ۲-۳ جمله پر از شجاعت بود
پر از بی پروایی
پر از خیلی چیزا که حتی نمیدونم چیه
احساسات درد دارن
ولی بعضیاشون درد ندارن
این چند وقت احساسات من درد داشت
درد شدیدی که منو وادار به سکوت میکرد
ولی امشب درد نداشت
امشب شبیه نگاه کردن به یه آسمون روشن بود
یه شب روشن
امشب احساسات درد نداشت
امشب زندگی روشن است
امشب شبی روشن است
امشب صبح نیست ولی شبی روشن است
امشب احساسات درد نداشت
"امشب" درد نداشت...
شنبه یه امتحان مهم داشتم
خداروشکر نمره م خوب شد
پیشرفتم زیادتر شده
اونقدر که دارم به چشم میبینم که چطور نمراتم دارن به اون چیزی که میخوام نزدیک میشه
و گاهی وقتا به این فکر میکنم که از خودم درسم راضی ام
آمریکا رفتن یه رزومه ی خیلی قوی میخواد
بخاطر همین دارم سخت میگذرونم
سخت که نه
سعی میکنم از همین سخت گذروندنا هم لذت ببرم
من که کاری ندارم توی زندگی غیر از درس خوندن
شغلمم که مرتبط با درسمه
تازه شغلم خودش یه رزومه ی قویه
و بقیه ی وقتمو فقط دارم درس میخونم
چون واسم مهمه
واسم مهمه که نفر اول بشم
نمیخوام هیچ کس ازم جلو بزنه
دارم تبدیل میشم به آدمی که سر امتحانا درس خونده و برگشو جوری میذاره که هیچ کس از روش نبینه
تا بتونه نفر اول باشه
چند روز پیشا یه فیسبوک واسه خودم ساختم
بعد از یک سال و نیم خواستم توی اون شبکه ی اجتماعی باشم
نمیخواستم مثل ایرانیا باشم که هر چندوقت یه بار توی یه برنامه یا شبکه جمع میشن و دو روز بعد میرن توی یه برنامه یا شبکه ی دیگه
میخواستم مث آدمای کشورای دیگه یه اکانت فعال توی فیسبوک داشته باشم
ولی فیسبوک هم دیگه مثل سابق نیست
همه چیز عوض شده حتی سایت فیسبوک
فرندای فیسبوکم دیگه اون فرندای سابق نیستن
هر سه چهار روز یه بار هم نزدیک ۱ دقیقه میرم فیسبوکو چک میکنم
و توی این چند روز فهمیدم فیسبوک عوض شده
ولی نه به اندازه ای که من عوض شدم
این عشق رفتن به آمریکا نیست که منو انقدر تغییر داده
این امید و انگیزه س که مدام منو تغییر میده
اینکه من تلاش میکنم فقط یه دلیل داره و دلیلشم اینه که میخوام سرنوشتم اون چیزی باشه که خودم میخوام
میخوام واسه ی چیزی که میخوام بیشتر تلاش کنم
حتی اگه قیمت تلاشم عمرم باشه که پای درس خوندن بگذره
وقتی آدم انگیزه داره که هدفش همه ی زندگی و آرزوش باشه
وقتی آدم به هدفش عشق بورزه برای بدست آوردنش تلاش میکنه
بیخیال...
من برم دیگه
فعلا بای
آمریکا
نزدیک یه هفته س اینجا حرف نزدم
خب راستش یکم ناراحت بودم
دلیلشم این بود که کتاب اولمون به مشکل برخورد
یه نفر قبل از ما کتاب رو چاپ کرد
و قرار شد فعلا این کتاب رو کنار بذاریم تا بعدا تغییرش بدیم که دقیقا مثل اون نباشه
خب خیلی از کتابا هستن که دو تا ترجمه ی متفاوت دارن...
یا بیشتر
مثل قورباغه رو قورت بده
کتاب اول ما هم یکی از اونا که از یه نشر دیگه و با یه ترجمه ی دیگه کلا با یه مدل دیگه چاپ میشه
بیخیال اینا مهم نیستن
مهم رزومه ی منه که من میخوام باهاش برم آمریکا
راستش این چندوقت یکم میترسم
دکتر قهرمانی مدام بهم اطمینان میده که این رزومه ی من واسه رفتن به آمریکا کامل میشه
میگه انقدر رزومتو قوی میکنیم که هیچی دیگه مهم نباشه واسشون و بورست کنن
امروز صبح از خواب بیدار شدم درحالی که خسته بودم
با خودم گفتم نمیشد امروز کلاس تعطیل باشه؟!!!
همون موقع بهم خبر دادن امروز کلاس تشکیل نمیشه
خوشحال شدم ولی نخوابیدم
چه معنی میده آدم وقتی از خواب بیدار میشه دوباره بخوابه؟!!!
یه صبح که آدم کلاس نداره و خیلی کارا میتونه انجام بده
فعلا که تا چند روز از طرح زدن معافم تا متنای جدیدو بهم بدن
میتونم درس بخونم، کتاب بخونم، یا خیلی چیزای مفید دیگه
میتونم محکم تر از قبل تصمیم بگیرم برم آمریکا
میتونم به اهدافم فکر کنم
میتونم خیلی کارا کنم
من برم به کارام برسم
فعلا بای
سکوت
دلم میخواست کیک شکلاتی بخورم با چای
و کتاب بخونم
دلم میخواست انقدر اونجا بمونم تا کتاب رو تا ته بخونم
دلم کیک میخواست
امروز جایی نرفتم
امروز موندم خونه تا طرح هارو تموم کنم
میخوام طرح هارو دوشنبه تحویل بدم
یعنی باید دیگه تحویلشون بدم
از دیشب تا حالا داشتم به امروز فکر میکردم که قراره چیکار کنم
دلم میخواست برم کافه کیک بخورم...
بیخیال
فعلا که پشت این لپتاپ جدید نشستم و بدون اینکه امروز طرحی زده باشم دارم توی وبلاگ پست میذارم
بین هر جمله که مینویسم یکم سکوت میکنم و فکر میکنم
نه اینکه حرفی نباشه،
هست...
ولی خب..........
بهتره من برم
فعلا بای
از این به بعد سیستم وبلاگ داره عوض میشه
میخوام واسه ی نوشته ها رمز بذارم
رمزشم قراره یه رمز ۵ رقمی باشه... حرف اول اسمم و بعد تاریخ تولدم.
مثلا اگه اول اسمم a باشه و تاریخ تولدم ۱۲۳۴ ،رمزم میشه a1234
این یعنی نمیخوام همه ی آدما اینجا باشن
واسه ی همین هیچ کامنتی رو تایید نمیکنم
پس لطفا اگه منو نمیشناسی از وبلاگم برو بیرون
متاسفم اگه انقدر رک دارم میگم
من باید برم
بای
بلاخره این کتاب تموم شد
یه چند روز میتونم استراحت کنم، یه نفسی بکشم...
این چند روز میتونم با ذهن آزادتر به خیلی چیزا فکر کنم...
میتونم یکم با حصوله ی بیشتر درس بخونم
میتونم فیلم ببینم
تفریح کنم
البته اینا همش شاید یه هفته طول بکشه
آخرشم میدونم تنها کاری که میکنم درس خوندن و نهایتا فیلم دیدنه
آخرین طرحی که تحویل دکتر قهرمانی دادم، تونست همه ی انگیزمو بهم برگردونه
چون انقدر طرحم خوب شده بود که دکتر قهرمانی میگفت این دقیقا همون چیزیه که میخواستم، همونیه که تو ذهنم بود
بهم گفت دیدی گفتم میتونی....
گفت من میدونستم تو میتونی، من باورت داشتم، این خودت بودی که میترسیدی و نمیتونستی...
تمام حرفم شده طرح و درس و ایده های جدید و آمریکا
و این چند روز دارم یه آهنگ جدید گوش میدم
قبلنا هیچوقت آهنگای محسن چاوشی رو گوش نمیدادم
دلیلشم این بود که صداش خش داشت
دوست نداشتم
خیلی اتفاقی یه آهنگ ازش شنیدم و دو روزه دارم این آهنگو گوش میدم
نمیدونم اسمش چیه
مال سریال شهرزاده وقتی تو خونه میبینن صدای آهنگش میاد
همون آهنگه که میگه دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه
قصد رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان
بار دیگر میکنم خواهش ولی اصرار نه...
به نظرم آهنگش خیلی معنی خاص توش داره
حالا نمیدونم شعرشو درست یادم بود یا نه
ولی مفهومش همین بود
خب، بگذریم از اینا
ساعت نزدیک ۱۲ شده
من برم بخوابم
شب بخیر
تو شرایطی که من عاشق یادگیری هرچیز هستم، فقط باید تلاش کنم
باید گاهی وقتا که نه، اکثر مواقع سخت بگذرونم
باید راهمو از دوستام جدا کنم
باید خط بکشم دور آدمایی که اسمشون دوسته ولی دیدنشون وقت آدمو هدر میده، جلوی پیشرفت آدمو میگیره
ترجیح میدم ارتباطم با افرادی که دوست صداشون میکنم در حد ماهی یه بار مسیج دادن باشه
بیرون رفتنا وقت آدمو میگیره
امروز با یکی از دوستام و بچه ش بیرون بودم
کافه بودیم
ساعت ۵ که کارم تموم شد رفتم
ساعت ۷ برگشتم
تا رسیدم خونه شد ۸
تا شام خوردم و به کارای دیگه م رسیدم شد ۱۰:۵۰ دقیقه
بخاطر یه بیرون رفتنی که از نظر بقیه ساده س من تقریبا ۶ ساعت وقتمو از دست دادم
توی این ۶ ساعت میتونستم حداقل ۳ ساعت درس بخونم
میتونستم یه طرح بزنم
میتونستم چیزای جدید یاد بگیرم
توی شرایطی که دارم کافه گردی میکنم، ترجیح میدم تنهایی برم کافه و یه مطلب بخونم، یه مطلب علمی
یه چیز جدید یاد بگیرم
من دارم از این پیشرفت علمی لذت میبرم
و نمیخوام خرابش کنم
من میخوام برم
گاهی وقتا فکر میکنم دلیل رفتنم علاقه ی زیاد به آمریکاس یا بی علاقگی به کشورم؟!!!
خیلی چیزا وجود داره
خیلی چیزا میتونه یه دلیل محکم برای رفتن بسازه
و این دلیل هرچی که هست انقدر قوی بوده که منو وادار کرده به شب و روز درس خوندن
منو وادار کرده به کار کردن
منو وادار کرده به جمع کردن رزومه
بیخیال
من برم
باید طرح بزنم
باید تا آخر هفته طرح های اسکن شده رو تحویل بدم
باید تمام طرح هارو تحویل بدم
شب بخیر
من میرم آمریکا...
اعتراف میکنم تایپ کردن با لپتاپ جدید واقعا سخته چون هم حروفش جا به جاست و هم برچسب فارسی روش نداره و تایپ کردن باهاش صد سال طول میکشه...
دو روز پیش جلسه بودم...
کارای کتاب تقریبا تموم شده و فقط یه سری ریزه کاری داره
منم دو تا از طرحام اشکال داره باید از اول آماده ش کنم...
خب این چند روز کلاس ندارم...
البته منظورم از این چند روز تا شنبه س
شنبه ۸ صبح کلاس دارم
تا شنبه باید طرح بزنم
باید کارو تموم کنم چون امروز وقتی که دکتر قهرمانی گفتن دو تا از طرح ها رو از اول بکشم از صحبتاشون متوجه شدم که کار همه تموم شده ولی بخاطر من دارن چاپ رو عقب میندازن چون من اولین باره که دارم کار میکنم و بهم استرس وارد نمیکنن که یه کار خوب و بدون ایراد تحویلشون بدم
این کتاب زیاد طرح نمیخواست ولی واسه کتاب بعدی ۴۰ تا طرح باید آماده کنم و اعتراف میکنم که با فکر کردن بهش مخم سوت میکشه!
واسه ی همین دکتر قهرمانی بهم گفت با این ۳۰ تا کتاب بورسیه ی هر دانشگاهی که بخوای رو میتونی بگیری چون این ۳۰ تا کتاب که نزدیک هزار تا طرح از من توشه با توجه به سنم ثابت میکنه که من میخوام توی رشته ای درس بخونم که از پسش برمیام و قوی هستم
دکتر قهرمانی بهم گفت وقتی که رزومتو ببینن احمق نیستن که تورو ردت کنن... احمق نیستن که از دستت بدن...
گفت درستم تموم بشه درامد کار کردن توی رشته ت خیلی بالاس ساعتی ۲۰۰ دلاره. بهم گفت فقط همین چند سال رو سخت بگذرون و کار کن... بعدش برو واسه خودت زندگی کن...
بهم گفت روزی ۴ ساعت اگه کار کنی ۸۰۰ دلار درامدته... یعنی اگه هفه ای ۵ روز کار کنم میشه هفته ای ۴۵۰۰ دلار.... میشه ماهی ۱۸۰۰۰ دلار
بهم گفت اونجا واسه خودت خونه بخر، ماشین بخر، مطب بزن... گفت برو زندگی کن...
بهم گفت الان کار کن سخت بگذرون درس بخون ولی بعدش هر روز واسه خودت برو وایبرو واتساپو فیسبوکو اینجور جاها، اگه کسی بهت گفت اینجور جاها نرو...
بهم گفت میخوای چیکار کنی؟
گفتم من حاظرم روزی ۱۶ ساعت درس بخونم و کار کنم ولی توی آمریکا زندگی کنم
گفتم درسم تموم بشه بازم میخوام اونجا درس بخونم
چون ترجیح میدم درس بخونم و رایگان زمدگی کنم تا اینکه کار کنم و هزینه های زندگی رو از پول خودم بدم...
گفت تو هرجای دنیا که بخوای بری با این رزومه قبولت میکنن
گفتم من فقط میخوام برم آمریکا...
تمام فکرم شده رفتن به آمریکا
دانشگاه نیویورک
گاهی وقتا فکر میکنم آیا با این رزومه هاروارد هم میتونم برم؟!!!
دکتر قهرمانی میگه شاید فقط ۵ نفر توی دنیا تو سن تو باشن که همچین رزومه ی قوی ای توی روانشناسی شاخه ی آرت تراپی داشته باشن
بهم گفت هر چیزی باید فقط یک بار باشه
مثل آزمون آیلتس
بهم گفت آزمون آیلتس رو فقط باید یک بار بدی... اینکه یه بار آزمون بدی و نمره ت خوب نشه ولی بار دوم خوب بشه، میشی مثل یه پیکان که قراره بین یه عالمه ماشین مدل بالا و سرعتی مسابقه بده، درسته که پیکان تونست خودشو به مسابقه با اون همه ماشین مدل بالا برسونه ولی شانس کمی واسه برنده شدن داره...
بهم گفت تو مثل پیکان نباش
گفت وقتی با معدل لیسانس بالا، آیلتس ۷.۵ به بالا، ۳۰ تا رزومه ی آرت تراپی و مدرک نقاشی بخوای بری قبولت میکنن
بهم گفت من به عنوان یه دکترای روانشناس با رزومه ی بالا بهت نامه ی تایید میدم،
اساتید دانشگاه بهت نامه ی تایید میدن
گفت تو کلا با سه تا نامه ی تایید و معدل بالا میتونی بورسیه ی تحصیلی بگیری چه برسه به وقتی که طرحای تو توی ۳۰ تا کتاب باشه...
بهم گفت سر کتاب رهایی از بیشعوری که ۳۰۰ تا طرح داره میتونی راحت بورسیه بگیری میدونی ۳۰۰ تا یعنی چی؟!!!!!
امروز وقتی فهمیدم دو تا از طرحارو باید از اول بزنم یه لحظه احساس خستگی بهم دست داد
احساس کردم کاری رو شروع کردم که بیشتر از ظرفیتمه....
احساس کردم همین اول خسته شدم
و اعتراف میکنم گاهی وقتا حس میکنم دکتر قهرمانی پشیمونه از اینکه طراحی ۳۰ تا کتابشو به من سپرده
امروز فکر کنم دکتر قهرمانی فهمید ناامید شدم چون بهم گفت تو میتونی
گفت تو که اونقدر قشنگ نقاشی میکشی محاله نتونی از پس طرحای ساده بر بیای
بهم گفت من کسی رو واسه اینکار انتخاب کردم که قطعی ۱۰۰٪ مطمئن بودم که میتونه از پسش بربیاد، اینو بدون که تو میتونی
بین حرفاش چندین بار بهم گفت که تو میتونی...
بهم گفت من میتونستم یه نفر با تجربه که مدرک هنردرمانی داره پیدا کنم و کار رو به اون بدم ولی میدونستم رزومه به درد تو میخوره نه به درد یه استاد دانشگاه که ۵۰-۶۰ سالشه و از این رزومه فقط جلوی دانشجوهاش استفاده میکنه...
گفت من میدونستم که تو میتونی... و میدونستم که به این رزومه نیاز داری
گفت من میدونستم که تو میخوای بری آمریکا
میدیدم که چطور ناامید شدی
بهم گفت میفهمیدم حالتو...
گفت این حق یه استاد دانشگاه نیست...
وقتی که تو هستی و من میدونم همچین رزومه ای رو میخوای و میبینم که انگیزه و هدف داری، استعداد داری و مطمئنم که از پسش بر میای و میتونی، این حق توعه که این کار رو انجام بدی نه حق یه استاد دانشگاه...
بهم گفت وقتی میدونم میتونی این حقت نیست که بخاطر نداشتن سابقه کاری از داشتن همچین رزومه ای محروم بشی و توی پیری همچین رزومه ای بدست بیاری
گفت من میدونم تو الان به این رزومه نیاز داری نه وقتی ۷۰ سالت شد...
من میرم آمریکا...
وای ساعت ۴ شد
انقدر تایپ کردن با این لپتاپ طول کشید که ساعت ۴ شد
من میرم بخوابم
شب بخیر
این روزا فقط طرح میزنمو درس میخونم
همه ی زندگیمشده طرح زدن
طرحایی که چون هنوز چاپ نشده نمیتونم کاملا توی صفحه های مجازی به اشتراک بذارمشون
دوست داشتم کتابمون به نمایشگاه کتاب میرسید ولی خب تا 11-12 اردیبهشت چاپ نمیشه
تا اینجا که هرچی طرح زدم تایید شده ولی خب همیشه جمله ی یکم طنز ترش کن رو هم میشنوم
3 شنبه رفتم آتلیه یه عالمه عکس حرفه ای گرفتم. درسته عکس گرفتن توی آتلیه خیلی گرون درومد ولی قشنگ تر از عکسایی که خودم از خودم میگیرن شدن
منتظرم 4 شنبه بشه و عکسامو بگیرم
دلم میخواست یه عکس قدی آتلیه ای از دور داشته باشم و بلاخره این کارو کردم
حالا عکس به کنار...
باید یه عالمه طرح بزنم
باید کلی درس بخونم
شاید فردا بخوام برم بیرون...
نمیدونم...
من برم بخوابم
فعلا بای